نميدونم چرا اعصابم اينقدر دمه دسته سره يه مرغ سوخاري ميتونه ريده شه توي اعصابم ريشه توي گذشته داره؟ توي اون روزي كه مامان بهم گفت دسته ناظممون و بوس كنم و من فقط نگاش كردم؟سره كاري كه حتي نكرده بودم يا براي اون عذر خواهي هاي زوركي از بابا؟ يا اينكه بايد حقمو بگيرم هميشه تا بعد از ٥سال هنوز نقشه ي بگا دادنه مديره اون مدرسه ي لعنتي توي ذهنم نباشه اين همه خشم و نفرت از كجا مياد؟ اينهمه انتظار از كجا مياد؟انتظار داشتم اون زنه عوضي قبول كنه سفارش رو اشتباه
درباره این سایت